سلام به همه دوستانه عزیز
امید وارم حالتون خوب باشه مرسی که به وبلاگم سر میزنید
من بخاطره درسام نمیتونم زیاد بیام به وبلاگم سر بزنم و اپش کنم به خاطره همین میخواستم اگه کسی میتونه ککمکم کنه و وبلاگمو اپ کنه وپست بزاره خبرم بده تا من براش اکانت نویسندگی بسازم خواهشا هرکی میتونه کمکم کنه و تو قسمته پروفایلم برام نظر بزاره تا بهش سر بزنم
با تشکر از همه دوستانه عزیزم
سلام دوستانم امید وارم روز خوبی داشته باشید کناره عشقتون و باهم شاد باشین
دوستون دارم خیلی زیاد اگه حرفی داری بگی که رویه دلت سنگینی کرده میطونی بری به صفحه
پروفایلم
نظر بزاری تا باهم دردو دل کنیم اگرم خواستی میزارم تو وبلاگم که از بغیه دوستان هم کمک بگیری
اشاالله موفق باشید
یا علی مدد
هنوز هم فراموشت نـکرده ام بـا این که فراموش شده ام
هنوز هم صدایت را می شنوم بـا اینکه صــدایم نـکرده ای
هنوز هم همه جا می بینمت با اینکه به دیدنم نیامده ای
هنوز هم با عشـق تو پا برجـام بـا اینکه خـودت را زیــر پا عــشق دیــگری شــکسـته ای
هنوز هم همان طور مقدس دوست دارم با اینکه زندگی خود را داری به تباهی می کشانی
هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با اینکه چشم برچشم دیگری دوخته ای
هنوز هم دلواپس دلنگرانی های توام با اینکه از همه آدمها بریده ای
به هزاران شادی نفروشم غم پنهان تو را
یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی
بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی
بهم میگفـتی دســـتام تــوی دسـتت هســت
بهم میگفتی دســـتات چـــرا اینقــدر ســـــرده
میگفتی با گرمای دستم سردی دست تو از بین میره
اون موقع خوب بـا این حرفات یادم میرفت که ازم دوری
فکر میکردم واقعا کنارمی ولی
الان که تو توی اون دنیایی و من روی زمین تنها
واقعا احساس میکنم که ازم دوری
واقعا احساس میکنم که تــنــهــام
چون دیگـه نیســـتی که بـا حرفـات آرومم کنــی
هیــچـــوقـت فـکـــر نــمیــکردم بــــه جــــرم عـــــاشـــقــی ایـــنــگــونــه مجــــازات شــــوم
دیــگر کســـی بـــه ســـراغـــم نــخـــواهد آمــــد قـــلـبم شـتـابان مـیــزتـد شــمــارش
معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم
تـــــنــــــــهـــــا مــــــــانــــــــده ام
زل زدم ، خــیـره شــدم ، پــلــک زدم ، مــحـو شــدم
یــــــــــک نــــــــــفــــــــــــر عشــــــــــــــــــق مــــــــــرا در دلـــــــــــش آغـــــــاز نــــــــــکـــرد
پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن، برو تو حموم و موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن و. . .
این آخری که رفت حموم ، دیدن خیلی دیر کرد ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...
رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :
:
نامردا خواهرم بود . . .
با اينكه دلم ميخواست با تمام وجود داد بزنم ، به خاطر تو ، ولي گفتم :
به خاطر هيچكس . . .
پرسيد به خاطر چي زنده اي ؟
با اينكه دلم فرياد ميزد به خاطر تو ، با يه بغض غمگين گفتم :
به خاطر هيچ چيز . . .
ازش پرسيدم : تو به خاطر كي زنده اي ؟
در حالي كه اشك تو چشماش جمع شده بود ، گفت :
به خاطر كسي كه به خاطر هيچكس زنده اس . . .
با اينكه دلم ميخواست با تمام وجود داد بزنم ، به خاطر تو ، ولي گفتم :
به خاطر هيچكس . . .
پرسيد به خاطر چي زنده اي ؟
با اينكه دلم فرياد ميزد به خاطر تو ، با يه بغض غمگين گفتم :
به خاطر هيچ چيز . . .
ازش پرسيدم : تو به خاطر كي زنده اي ؟
در حالي كه اشك تو چشماش جمع شده بود ، گفت :
به خاطر كسي كه به خاطر هيچكس زنده اس . . .
در ره عشق او عمریست که ویرانم
گرچه ویرانم ولی از این نیست که مینالم
ناله هایم از نامردی روزگارست
شکستن دلم تقصیر روزگار است ,میدانم
ان یارو دلبر من یاورم بود تا قیامت
دست روزگار ما را جدا کرد ,از این حیرانم نمیدانستم که یک روزی تنها شوم دیگر این تنهایی پابرجاست,گریانم گریه هایم انقدر تلخند که حتی دشمنم هم به حالم میگرید,وای بر حالم دلشکسته را بیش از این تدبیری نیست تدبیر من تقدیرم هست,چاره ندارم
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیده ام
بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام
دور از تو ماه من همه غم ها به یک طرف
وین یک طرف که منت دونان کشیده ام
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگوی قصه که دندان کشیده ام
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام
از سر کشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیده ام
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!
ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!
حس خیانت
دیروز حس خیانت - احمق فرض شدن - دروغ ........
دیروز تنها صحبت تلافی!
امروز.....
خدای من آیا امتحان است؟ و چه سخت امتحانی...
عشق!
دنیا همه چیزش متقابل است ..... هرچند من نمیخواستم
عادی باشد در هراسم که او آیا کجاست؟! مهربان باشد در هراسم که آیا باز هم احمق فرض شده ام؟؟؟
اما حس خیانت هیچ گاه پاک شدنی نیست
خدایا خودت به من کمک کن......
وای...
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
آی آی آی
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
آی بی وفا
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من ...
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
ساده دل من...
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران
وای به حال دگران...
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من...
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
ساده دل من...
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران
وای به حال دگران...
من خوده ان سیزدهم
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی
و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به در و دیوارش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم
دمت گرم محسن حرف دلمو گفتی ...............
نمي بخشمت .... بخاطر تمام خنده هايي که از صورتم گرفتي .... بخاطر تمام غمهايي که بر صورتم نشاندي .... نمي بخشمت .... بخاطر دلي که برايم شکستي .... .. بخاطر احساسي که برايم پرپر کردي ..... نمي بخشمت .... بخاطر زخمي که بر وجودم نشاندي ..... بخاطر نمکي که بر زخمم گذاردي .... و مي بخشمت بخاطر عشقي که بر قلبم حک کردي!
مي خواهم همگام با سايه تنهايم در خيال باراني ات قدم بزنم و چتر شكسته بغضم را بگشايم.ميخواهم شاعر لحظه هاي سرخ باشم و غزل غزل گريه كنم .مي خواهم در امتداد خورشيد از تو بگويم از تو كه طراوت شقايق هاي قلبم بودی
با تمام وجود صدايت كردم ،صدايت كردم تا نگاهم كني، نگاهم كني تا چشمان پر از اشكم راببيني ،اشكهايم را ببيني تا دلت برايم بسوزد،دلت بسوزد تا يك لحظه بيشتر در كنارم بماني.ای کاش می فهمیدی که من تو را صادقانه دوســــــــــــــــــــت داشتم آن وقت شايد ديگر هرگز تنهايم نمی گذاشتي هرگز!
می خواهم با تو بگويم قصه مرگ عشقم را ميخواهم تو بدانی غم شبهايم را ميخواهم که تو بخواهی تن خسته و بيمارم را ميخواهم که تو ببوسی لب تبدار مرا ميخواهم که بدانی عشق من رفت ز دستم بی انکه بداند من اسير چشمهايش شدم چشمهای که در ان اثری از عشق نبود
ميخواهم که فرياد زنم من دوست داشتم کسی را که مرا دوست نداشت!
در زیر آسمان نیلگون ، هر چیز فصلی دارد و هر هدفی زمانی
زمانی برای تولد ، زمانی برای مرگ
زمانی برای کاشتن ، زمانی برای برداشتن
زمانب برای کشتن ، زمانی برای زندگی بخشیدن
زمانی برای ویران کردن ، زمانب برای ساختن
زمانی برای گریستن ، زمانی برای خندیدن
زمانی برای سوگواری ، زمانی برای پایکوبی
زمانی برای پرتاب سنگ ، زمانی برای جمع کردن سنگ
زمانی برای در آغوش گرفتن ، زمانی برای از آغوش راندن
زمانی برای دست یافتن و زمانی برای از دست دادن
زمانی برای نگاه داشتن ، زمانی برای رهانیدن
زمانی برای گسستن ، زمانی برای پیوستن
زمانی برای خاموشی گزیدن ، زمانی برای سخن گفتن
زمانی برای عشق ، زمانی برای نفرت
زمانی برای ستیز ، زمانی برای مهر ورزیدن
مترسك به آسمان نگريست .
آخرين پرستو هم از نظرش ناپديد شد .
باد تندي وزيد و پوشالهاي تنش را با خود برد ، اما قلبش را محكم به خود فشرد
آخر پرستوي كوچك به او قول داده بود كه باز مي گردد پس بايد منتظرش مي ماند .
چه احساس خوبي چون اين اولين بار بود كه حس مي كرد كسي به فكر اوست
كسي كه مغز پوشالي ، كت پاره و چهره ي ناموزونش را دوست داشت .
نام اين احساس چه بود؟
ديروز شنيده بود كه پسر كشاورز به دختري كه آمده بود از لب چشمه آب ببرد گفته بود :
دوستت دارم .
ديروز معني اين لغت را نفهميده بود اما حالا گويي تك تك واجهاي آن برايش معني داشت .
دو باره تكرار كرد:
پرستو دوستت دارم!
وقتي که من عاشق تو باشم زمين قلب ز نگار گرفته اش را از جاي بيرون خواهد آورد
ودر نقطه اي دور مدفون خواهد ساخت
سرزمين قلب من در حصار اندوه عشق تو قرباني مي شود
نهايت عشق تو در کالبد روح من دميده شده است
و حال نهايت يک عاشق را چگونه مي توان ناديده گرفت
اين عشقي که پايان نخواهد داشت
من عاشقانه ترين نغمه هاي يک عاشق را از براي معشوقم با تمام عشق خود سر خواهم داد
و بي سابقه ترين ترانه سال را در يک حنجره با هزاران تار صوتي مملو از عشق تو روي بلند ترين سکوي کنسرت قرن ميان ميليونها عاشق به عرضه خواهم گذاشت تا اين را همگان بدانند
اين همان عاشق ترين ست
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شـــــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواين ماجرا رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ
ــ
ـ
از سر کـوی تو با دیـــده تر خواهم رفت
چهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـت
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
هین کژ و راست می روی، باز چه خورده ای؟ بگو
مست و خراب می روی، خانه به خانه کو به کو
عمر تو رفت در سفر، با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره به حجره، شو به شو
با که حریف بوده ای؟ بوسه ز که ربوده ای؟
زلف کرا گشوده ای؟ حلقه به حلقه مو به مو
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم غلط
این که دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم غلط
از برای خاطر اغیار خوارم می کنی
من چه کردم کاین چنین بی اعتبارم می کنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریه ها بر روزگارم می کنی
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده ای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای
نا امیدم بیش از این مگذار خون من بریز
چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای
صدای قلب نیست ..
صدای پای توست که شب ها در سیـــــ ــنه ام میدوی ..
کافیست کمی خسته شوی
کافیست بایستی ..
سلام دوستان خوبین؟؟اولا ممنون که بهم سر میزنید دوم بازم ممنون که بهم سر میزنید سوما که بازم ممنون که بهم سر میزنید
خب دیگه بسه
خب چه خبرا؟؟خوبین؟؟؟ راستی ی چیزیو میدونید؟؟؟
من خیلی دوستون دارماااااا
باور نمیکنید؟؟
باورکن
باور مردی؟؟
افرین
دوستون دارم هوارتااااااااااا
سلام به همه دوستانه گلم
امید وارم حالتون خوب باشه
از حاله من می پرسی؟؟
نپرس
چون حالم تعریفی نداره
چند روزه حالم خرابه در حد المپیک
حوصله هیچی رو ندارم
همش تو فکرمو بغض گلومو گرفته
قبلانا اینجور شده بودم ولی نه تا این حد
دارم داغون میشم
کمکم کنید
کمکم کنید بگید چیکار کنم
ϰ-†нêmê§ |